ناتاشا

ساخت وبلاگ
  تیر ماه امسال شروعی متفاوت نسبت به تیرهای سالهای گذشته نداشت. حس میکردم همه چیز بر روالی که معمول هست در جریانه و من هم در کنار خانواده به فعالیّت های روزمره مشغولم. امّا نهایت غافلگیری در نهم تیر رقم خورد! پدر برای اوّلین بار در بخش مراقبتهای ویژه بیمارستان بستری شد و حالش وخیم اعلام شد. عمل جرّاحی اش نتونسته بود جلوی خونریزی مغزی به دلیل سقوطش از کوه رو بگیره! همه چیز در لحظه رنگ باخت! واژه ای برای توصیف پیدا نمیکردم و انتظار برام کوله بار سنگینی از بغضهای غیرقابل هضم بود؛ بغض هایی که از شدّت بلاتکلیفی اشک نمیشدن! دو هفته بستری بودن پدر با بیم و امید همراه بود، با اینکه گفتن امیدی به احیاش نیست ولی همگی با دعا و نیایش امیدوار بودیم و از طرفی هم ترس داشتیم که خدا چه طور و به چه نحوی این امتحان طاقت فرسا رو با سوالات خارج از جزوه به پایان میرسونه! امّا امید هم دقیقا از جنس خود این اتّفاق شوم بود؛ بی رحم و ناگهانی! همیشه نگاه به آخرت داشتم، هیچ وقت زندگی در این دنیا رو جاودانه در نظر نگرفتم امّا هیچ وقت آماده وداع همیشگی با عزیزان نبودم. البته عجیب هم نیست چون این خصلت عمومی انسانهاست که تا هستن، بودن در کنار هم رو با فکر وداع تلخ نکنن. پدر همیشه پشتیبان هست؛ حتّی پدری نود ساله که محتاج کمک اطرافیانش هست، چه برسه به پدر پنجاه و هفت ساله من با کلّی راه نرفته و آرزو! به حدّی در زندگی اش تعهّد به خرج داد که انگار خدا گفت: کافیه، تو تا همین میانه مسیر رسالتت رو به سرمنزل مقصود رسوندی....پدر واژه ای آشناست ولی وداع باهاش غریب ترین...همه این اتّفاقات در تیر ماه تیره امسال رقم خورد و در نهایت با تیر خلاص به امید بازگشت پدر همراه شد...شبها خیالم ز فراق پدرم آسوده ناتاشا...ادامه مطلب
ما را در سایت ناتاشا دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : 3looolakb بازدید : 113 تاريخ : چهارشنبه 4 آبان 1401 ساعت: 4:26

باید ترسید از هر آیین، سنّت، جشن و...که خالی از روح بشه. ماه رمضان امسال پر بود از افرادی که این ماه با سایر ماه ها براشون یکسان بود. توی خیابون که برای خودم قدم میزدم، بیلبورد و تبلیغات این ماه پربرکت که به همّت شهرداری نصب شده بود، کم نبود. دانشگاه هم همین! از درب ورودی تا خود دانشکده های مختلف رو که قدم میذاشتی از در و دیوار تبلیغ معنویّت و نورانیّت رمضان میریخت! امّا چه زود دیر شد و رمضان هم تبدیل شد به خیل عظیم مساجدی که ساختیم تا برای مشکلات نیازمندان و حلّ مسائل کشور دعا کنیم! خدایا، واقعا به خونه های خودت که برات ساختیم، سرنمیزنی؟ یا کلا مصالح مون حلال نبود؟ با عبادتگاه های بدون عبادت کننده چه کار کنیم؟ ناتاشا...ادامه مطلب
ما را در سایت ناتاشا دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : 3looolakb بازدید : 122 تاريخ : پنجشنبه 19 خرداد 1401 ساعت: 13:43

چند برداشت از عکس فوق:اوّل: شیطونا، میبینم که براتون مین گذاری کردم! دوم: علی برکت الله! صدّام هم این همه نتونست مین باقی بذاره! سوم: من روزانه نظرسنجی میکنم از تعداد پاهایی که روی مین رفته! چهارم: خب بله مین هست ولی با کار جهادی میشه خنثی اش کرد؛ ما از دسته " ما میتوانیم" هستیم. پنجم: آنچه از مینهایی که تولید داخلی است ضرورت داشت تولید خارجی، سریع، فوری، انقلابی، مردم احساس آرامش کنند! ششم: امروز مین به وفور و فراوانی یافت میشه و مشکلی برای عرضه این کالای اساسی وجود نداره! هفتم: حواستون باشه لوکوموتیر نره روی مینها و پنچر بشه! هشتم: با مین یاب صدای قار و قور شکم مارمولکها و گرازهای بیابان رو میشنوم، گویا ناهار نخوردن! اگه مورد دیگه ای هست، شما اضافه کنین!  ناتاشا...ادامه مطلب
ما را در سایت ناتاشا دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : 3looolakb بازدید : 124 تاريخ : پنجشنبه 19 خرداد 1401 ساعت: 13:43

  پانزده میلیون دلار باید غرامت باخت به جانی دپ توی دادگاه اعاده حیثیت رو بده! مشکل کجاست؟ کل دارایی خانم امبر هرد ده میلیون دلار هست! تکلیف پنج میلیون دلار باقی چی؟ به کمک آقایان احسان علیخانی و محسن چاوشی قراره شماره حسابهای کمک رسانی اعلام بشه!    یه چیزی هم که بعدا قراره بفهمین اینه که روزی که پنج میلیون دلار جمع شد، قراره طی یه مراسم باشکوه در عصر جدید از امبر هرد تحت عنوان استعداد برتر "چگونه شوهر خود را تلکه کنیم که دارایی خودمان هم به فنا برود؟" دعوت به عمل بیاد. نکته دیگه هم که قراره اون موقع متوجّه بشین و باعث غافلگیری تون بشه اینه که قراره پدر و مادر واقعی خانم هرد هم توسط احسان علیخانی روی صحنه بیان و همه حضّار تشویق کنن و اشک بریزن! حالا اینا رو فعلا نمیگم که همون موقع برای اوّلین بار ببینین!!!  ناتاشا...ادامه مطلب
ما را در سایت ناتاشا دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : 3looolakb بازدید : 124 تاريخ : پنجشنبه 19 خرداد 1401 ساعت: 13:43

سلام و وقت بخیر عرضم به حضورتون که قراره توی این پست اطّلاعیّه ای رو خدمت تون بگم و بعد هم عیدی تقدیم کنم؛ به این شکل که یه عیدی همین الان دست به نقد پرداخت میشه و بعدی حالت نسیه داره( البته خوش حسابم! D:) اون عیدی نسیه هست که توی اطّلاعیّه درباره اش توضیح داده میشه. خب بهتون خبر بدم که توی تعطیلات نوروز دو سری جوک نوشته ای که خودم مثل همیشه نوشتم تقدیم تون میشه( در مجموع ده عدد یعنی دوتا پنج تا). این جوکها پرداخت تازه ای دارن و قرار نیست مطالب کپی شده فضای مجازی با شوخی های تکراری رو شاهد باشین. امّا عیدی دست به نقد! داستان کوتاهی هست که خودم چندوقت پیش نوشتم و در سبک طنز با لایه های نقد اجتماعی نوشته شده؛ البته به دلیل کوتاه بودنش، نقد اجتماعی اش کمرنگ هست و عمق زیادی نداره. در شروع داستان اومده:کامبیز بدشانس اسم آشنایی براي آدم هاي محله مون بود ولی این لقب رو نه بچه های محل، بلکه خودش به خودش داده بود. کامبیز فکر میکرد که همه چیز از بدشانسی خودش منشا گرفته، مگه اینکه خلافش ثابت بشه!ادامه اش رو هم اگه خواستین، خودتون مطالعه کنین! لینک دانلود داستان کوتاه " بخت کامبیز":[کلیک]روزگارتون خوش.  ناتاشا...ادامه مطلب
ما را در سایت ناتاشا دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : 3looolakb بازدید : 171 تاريخ : شنبه 10 ارديبهشت 1401 ساعت: 7:05

1- یه استاد دانشگاه داشتیم که توی هر فیلم درسی ضبط شده ی آفلاینی که برامون قرار میداد، پنج دقیقه بعد هر جمله اش صبر میکرد و بعد میگفت: خب ظاهرا سوالی نیست! من میرم جمله بعدی! دوتا نکته از این استاد یاد گرفتم! اوّل اینکه میشه کلاس آفلاین باشه و دانشجویی نباشه ولی در عین حال منتظر دانشجو موند که سوال بپرسه! دوم هم اینکه میشه از هر جمله ای سوال داشت! از جمله اینکه: من گوشی ام رو بی صدا کنم تا صدای زنگش نیاد! 2- در سال 1420 پسری از باباش میپرسه: بابا، میشه بگی چی شد به دنیا اومدم؟بابا: هیچی پسرم، قرار بود یه وام صد میلیونی بدن با زمین و مخلفات؛ ولی ندادن و تو رفتی توی پاچه مون! 3- یه خانم سلبریتی از اون ور آب پیغام دادن که: چرا روحیّه ی هالک ایرانی رو خراب میکنین؟ - دیگه شما به بزرگی خودت ببخش که وقتی دیدیم هالک مون شد سبزه ی سفره هفت سین، عصبانی شدیم! ببخشید که سر کار رفتیم! 4- از رفیقم پرسیدم: حالا که وارد قرن جدید شدیم، نمیخوای شروع تازه ای داشته باشی؟ گفت: چرا، میخوام گل بکشم! گفتم: چقدر عالی، اتفاقا الانم فصل بهار هست و خیلی هم با گل نقّاشی کردن تناسب داره. گفت: نه حاجی، قرن قبلی تریاک میکشیدم، میخوام توی قرن جدید با گل شروع تازه ای داشته باشم! 5- توی قهوه خونه داشت اخبار صدا و سیما پخش میشد که رسید به این خبر "قانون تغییر ساعت رسمی کشور لغو نشده است."یه داش مشتی که داشت دود حلقه ای قلیون میداد بیرون، گفت: ناموسا فازتون چیه؟ دوباره بکشیم جلو، شش ماه بعد بکشیم عقب؟ بکشین بیرون بابا! نویسنده: علی فرح بخش ناتاشا...ادامه مطلب
ما را در سایت ناتاشا دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : 3looolakb بازدید : 157 تاريخ : شنبه 10 ارديبهشت 1401 ساعت: 7:05

1- از یه مامان پرسیدن: چرا حالا که اعلام کردن مدارس حضوری شده، نمیذاری بچّه ات بره مدرسه؟جواب داد: چرا جونش رو به خطر بندازم که بره هفتمش رو تموم کنه، وقتی با شش کلاس میشه رئیس جمهور شد؟! 2- یکی زنگ میزنه به دفتر مرجع تقلیدش و میپرسه: حاج آقا، اگه از شام سیزده به در مقداری مشروب مونده باشه، میشه برای سحری فرداش استفاده کرد یا نه؟ - یعنی قشنگ یاد اون کامیونه افتادم که بارش تریاک بود و پشتش نوشته بود: یا ابوالفضل! 3- یکی از رفقام که مهندسی کامپیوتر میخونه خیلی از خبر حضوری شدن دانشگاه ها خوشحال بود.ازش پرسیدم: حاجی، چرا ذوق مرگ شدی که میخوای بری دانشگاه؟ گفت: آخه از وقتی مجازی شده بود، تحصیلاتم رو توی فامیل قبول نداشتن! قبلا که حضوری بود ازم میخواستن براشون سایت هک کنم ولی وقتی غیرحضوری شد، میگفتن برامون گلچین آهنگهای شهرام شب پره بریز روی فلش! 4- از جمله عجایب ورود به سال 1401 این بوده که اون دسته از رفقام که میخواستن از شنبه شروع کنن، میگن انشاءالله از قرن دیگه! 5- دنبال کار پاره وقت بودم تا ضررهای اقتصادی دوران کرونا رو جبران کنم که رسیدم به یه آگهی کار مناسب. همه شرایطش از جمله سن، تحصیلات و داشتن رزومه با من جور بود که یکدفعه آخرش نوشته بود: " ورود آقایان ممنوع" در ادامه اش هم گفته بود: توی مرتیکه که تنها تنها میری استادیوم تخمه میشکنی، حقّته!! این روزها بای دیفالت اسم مرد که میاد، یعنی مردی که میره استادیوم! نویسنده: علی فرح بخش ناتاشا...ادامه مطلب
ما را در سایت ناتاشا دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : 3looolakb بازدید : 164 تاريخ : شنبه 10 ارديبهشت 1401 ساعت: 7:05

جنگی پنهان زیر پوست شهر یکی از پربحث ترین و جنجالی ترین اتفاق هایی که اخیرا خبرش پخش شده، مربوط به یک لایو هست. لایو یک پسر چهارده ساله با یک بلاگر خانم معروف که تعجب خیلی ها رو برانگیخت. پسر به راحتی ناتاشا...ادامه مطلب
ما را در سایت ناتاشا دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : 3looolakb بازدید : 152 تاريخ : پنجشنبه 2 بهمن 1399 ساعت: 22:56

تاکسی سرویس ابتدایی و بچه های...!(1)اول ابتدایی برای هر بچه ای سال خاص و متفاوتیه، دنیات داره عوض میشه و... شاید جالب باشه اگه بگم که من یکی از سخت ترین شرایط دوران تحصیلم رو در اول و دوم ابتدایی داشت ناتاشا...ادامه مطلب
ما را در سایت ناتاشا دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : 3looolakb بازدید : 185 تاريخ : پنجشنبه 2 بهمن 1399 ساعت: 22:56

تاکسی سرویس ابتدایی و بچه های...!(2)خب در قسمت قبل، یک نمای کلی از نقش سرویسی آقای راننده و بچه ها رو دیدیم!  این قسمت میخوام جزئی تر وارد بشم به مسئله ی تاکسی سرویس سال اول ابتدایی ام. کلا تک افتادن ناتاشا...ادامه مطلب
ما را در سایت ناتاشا دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : 3looolakb بازدید : 158 تاريخ : پنجشنبه 2 بهمن 1399 ساعت: 22:56